برادر،خواهر،هموطن سكوت جايز نيست امروز
خبر كوتاه بود،اعدامشان كردند اما عمق تاثيرش تا مغز استخوان فرو مي رفت .چنان ضربه اي كاري كه جسم نيز به تاسي وپيروي از روح از شدت تاثر وتاسف وتامل به انجماد مي رسيد.اما نداي حق طلبي وجدان درون نيشتر مي زد كه هان!هنگام نشستن نيست.موسم گل است وشكوفايي.برخيز وكاري كن.حرفي بزن ،قلمي خيس كن تا در پاسخ آن نداي بي محابا فرياد وپرسشگر وپاسخ جو قدمي برآيد كه از آن قدم دشمن خون آشام وغدار وآدمخوار كه چون طاعون و وبا وقحطي روزگاران پيشين اين ديار بلاخيز به جان فرزندان اين ميهن افتاده ويكي پس از ديگري به كام مرگشان مي برد.آشفته وپريشان گردد تو را باور كند با ذهن كورش به بودن.اين نبود رسم آدمي وخلقت.اين نبود آيين پروردگار هستي بخش كه همنوعي مجنون وكوردل حق حيات بستاند ازهمنوع.اين چند خط را در اوج سردرگمي وتكرار پرسشهاي ملامت گر وجدان نوشتم تا زير بار گران لاقيدي نمانم واز كلام هم آواي هوشنگ ابتهاج كمك مي گيرم تا سكوت به نشانه اعتراض شكسته شود.شما رانمي دانم................................
لبش لرزید
دو چشم خستهاش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد
اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من، با چشم اشکآلود
عزیزم، دخترم
آنجا شگفتانگیز دنیاییست
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خون انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیاییست
که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان، دامن آلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست
در آنجا رهزنی، آدمکشی، خون ریزی آزادست
و دست و پای آزادی در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امید آشنا میزد چو گل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی، آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا
با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست
هوشنگ ابتهاج (سایه)
دو چشم خستهاش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد
اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من، با چشم اشکآلود
عزیزم، دخترم
آنجا شگفتانگیز دنیاییست
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکند آنجا
طلا، این کیمیای خون انسانها
خدایی میکند آنجا
شگفتانگیز دنیاییست
که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان، دامن آلودهست
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست
در آنجا رهزنی، آدمکشی، خون ریزی آزادست
و دست و پای آزادی در زنجیر
عزیزم، دخترم
آنان برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ میرفتند
امید آشنا میزد چو گل در چشمشان لبخند
به شوق زندگی، آواز میخواندند
و تا پایان به راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخیز
تو در من زندهای، من در تو
ما هرگز نمیمیریم
من و تو با هزارانِ دگر
این راه را دنبال میگیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا
با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادیست
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز
نوید روز آزادیست
هوشنگ ابتهاج (سایه)
روزگار غریبی است نازنین ...
پاسخحذفروزگار غریبی است
دریغا که در این دیار، همچنان بی مایگان بر مسند زعامت و سروری اند و حلاجها بر دار و عین القضاتها شمع آجین اند. شهر جولانگاه قداره بندان و چماقداران است و میهن پرستان پای در زنجیر و اسیر. بازار یاوه گویان خیال پرداز، پررونق است و مهر خموشی بر دهان دگراندیشان کوفتن، واجب و افتخار آمیز. امور بر مدار خودرایی و خودکامگی می گردد و آزادیخواهان همچنان بر جان و آبروی خویش بیمناکند.
پاسخحذفسلام دوست عزیز
پاسخحذفچهره شان را که می بینم دوباره اعصابم به هم می ریزد. به همین راحتی
یعنی جان گرفتن به همین راحتیست؟
دیروز در وبلاگهایمان نوشتیم "قلب احسان فتاحیان از تپش باز ایستاد" و همان روز هم قسم شدیم که دیگر اجازه نمی دهیم عزیز دیگری را بر دار برند و مادری عزادار شود و کودکی چشم انتظار بماند.
بعد قلب محمدرضا و آرش از تپش افتاد و امروز فرزاد ها و شیرین ها.
تا زمانیکه کارمان فقط غصه خوردن و افسوس و فغان باشد همچنان، حلاجها بر دار می روند و عین القضات ها مدال افتخار می گیرند.
امروز روز سکوت نیست. روز غصه خوردن نیست. روز رسوا کردن معاویه هاست: هر کس با هر ابزاری که دارد در هر لحظه و هر مکان.
http://jameshowkaraan1.persianblog.ir/
پاسخحذفخبر چه کوتاه و با افتخار از سوی شیپور چی های جیره خوار و چاپلوس دژخیمان ددمنش اعلام شد. خبر چه درد بزرگی را به دل هامان روانه کرد و اشک را به چشمانمان جاری. و این درد و اشک چگونه نهال سبز مبارزه مان برای آزادی را آبیاری کرد و استوارتر در رسیدن به هدف سبز و ریشه کن کردن هرزعلف های سمی تهجر و قساوت و ستم و دیکتاتوری.
پاسخحذفسلام دوست عزیز
پاسخحذفبیایید برای 20 روز اول خرداد 89 برنامه ریزی کنیم!
کم کم داریم به سالگرد کودتای انتخاباتی نزدیک می شیم. باید در عرصه اینترنت خیلی فعالتر از گذشته بنویسیم. خیلی ها هنوز از مسائل رخ داده در کشور خبر ندارند. باید قصه پارسال رو دوباره در وبلاگهامون بنویسیم. همه چیز از اول. نامه ها، بیانیه ها، بازداتشی ها، دادگاههای اعتراف، کهریزک، تجاوز جنسی. جنایت سپاه و ..
دلایلی که معتقدیم در انتخابات تقلب شده، به چه دلیلی تقلب صورت گرفته، مناظره های انتخاباتی، آمارهای احمدی نژاد و ...
همه را باید از نو نوشت.
کسانی که خیلی عاشق احمدی نژاد بودند، در حال حاظر خیلی هاشان که باهاشون صحبت می کنم رایشان برگشته. خیلی ها می گویند کاش اینبار خاتمی کاندید شود تا بهش رای دهیم. البته من بهشان گفتم خاتمی از سران فتنه است.
ما باید از این موج ضد احمدی نژادی که در جامعه به وجود آمده حداکثر استفاده را کنیم.
پاسخحذفبه نظر من برای اول تا 20 خرداد برنامه ریزی کینم هر روز به یک نام و در وبلاگهامون به طور منسجم در باره اش بنویسیم.
ما کاری به کار کسانی که همه چیز را می بینند و خودشان را به خواب زده اند نداریم. باید خفتگان این سرزمین را بیدار کرد. به سراغ وبلاگهای دیگران هم بروید
وبلاگ مدارس، کارخانه ها، شرکت ها، بیمارستانها، وبلاگهای شخصی وبلاگهای روستاییان
وقت است به شکرانه بیداری خویش/ عالم همه را ز خواب بیدار کنیم
سلام دوست عزیز
پاسخحذفواقعا خیلی عجیبه تا حالا چند بار این مشکل پیش اومده که وبلاگ شما را نشون نمی ده و پیغام می ده این وبلاگ حذف شده
در مورد قشر خاکستری هم فکر کنم توی فضای غیر اینترنت باید بیشتر فعالیت داشته باشیم. ولی فقط نباید از مشکلات گفت و به اصطلاح افشاگری کرد باید دلیل پیدایش مشکلات را هم با صبر و حوصله برایشان تشریح کرد
پاسخحذفباید بهشان گفت یکی از اصلی ترین دلایلی که باعث شده در این کشور هیچ چیز جای خودش نیست نبود آزادیست
البته سخت است برای مردمی که همیشه در خفقان زندگی کرده اند و همیشه بر علیه آزادی شنیده اند بیایی و آنها را متقاعد کنی که اینبار نباید به کمتر از آزادی راضی شد
امیدوارم قشر خاکستری هم اگر با ما همراه شدند و از حالت انفعال خارج شدند آزادی را مطالبه کنند
مطلب دیگر هم که وجود دارد اینست که قشر خاکستری فکر می کنند ما قدرت طلبیم و این اعتراضها و راهپیمایی ها جنگ بر سر رسیدن به قدرت است